در ایام دانشجوییام در انگلیس، دخترم دوره ی آموزش ابتدایی اش را همانجا طی کرد و این باعث شد متوجه ی نکاتی درباره ی نظام آموزش اونها و تفاوت اش با خودمون بشم که شاید ذکرش خالی از فایده نباشه. در مدرسه ی ابتدایی بچه هایی که با هم در یک کلاس درس می خواندند مثلاً کلاس دوم، برخلاف شرایط ما که همه یک کتاب "فارسی" می خوانند، و همه با آن پیش می روند، "یک سری" کتاب داشتند که با اسامی متفاوتی نامگذاری شده بود و محتوایش هم داستان های مصور و جذابی بود با شخصیت های آشنا برای شاگردان و البته متن هر کتاب از کتاب قبلی اندکی پیشرفته تر بود. هر یک از دانش آموزان در مسیر پیشرفت خودش به تدریج این کتاب ها رو از معلم دریافت می کرد و کتاب قبلی رو پس می داد به مجموعه ی کتابهای کلاس و نمره ای هم در کار نبود. در نهایت هر چند وقت یکبار یا در پایان ترم تحصیلی، والدین از معلمان گزارش هایی با جزئیات و توضیحات مفصل از پیشرفت فرزندان شان دریافت می کردند که نقاط ضعف یا امتیاز ایشان در مورد هر یک از مواد درسی یا فعالیت ورزشی، هنری و انضباط و مسئولیت پذیری و غیره شرح داده شده بود. در چنین حالتی، دانش آموزان نمی توانستند خود را با دیگر همکلاسانشان مقایسه کنند در نتیجه در عین حال که همه به نوعی بنا به پیشرفت های نسبی خود تشویق و تقدیر می شدند اما کسی نسبت به شاگرد "زرنگه" یا شاگرد "تنبل" آگاه نمی شد و در نتیجه رفتار یا احساسات نامناسبی چون حسادت یا غرور یا امثال آن هم درمیان بچه ها شکل نمی گرفت. جو همکاری و صمیمیت و دوستی میان بچه ها برقرار بود و اتفاقاً مرتب به کار در گروههای چند نفری و مشارکت در امور کلاسی تشویق می شدند. فکر می کنم زمانی پیش از این هم اشاره کرده باشم که فضای کلاس هم بسیار مفرح بود و آموزش از "بازی" چندان قابل تشخیص نبود و اینقدر در کلاس به بچه ها خوش می گذشت که در ایام تعطیلات دختر من روزشماری می کرد که کی دوباره به آغوش معلم مهربان و دیدار دوستان عزیزش برود!
از خاطرات يك دانشجو
«به نقل از همکار خلاق و توانای مدرسه یادگیری»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر