۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

کلاس درس یا شبکه جهانی اینترنت؟

Modes of learning have changed dramatically over the past two decades—our sources of information, the ways we exchange and interact with information, how information informs and shapes us. But our schools—how we teach, where we teach, who we teach, who teaches, who administers, and who services—have changed mostly around the edges.
Our argument here is that our institutions of learning have changed far more slowly than the modes of inventive, collaborative, participatory learning offered by the Internet and an array of contemporary mobile technologies.

تساوی

  • معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان تساوی های جبری را نشان می داد خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود تساوی را چنین بنوشت:"یک با یک برابر هست" از میان جمع شاگردان یکی برخاست همیشه یک نفر باید به پا خیزد به آرامی سخن سر داد: "تساوی ، اشتباهی فاحش و محض است" معلم مات بر جا ماند و او پرسید: "اگر یک فردِ انسان،واحدِ یک بود آیا بازیک با یک برابر بود؟" سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت معلم خشمگین فریاد زد:"آری ،برابر بود" و او با پوزخندی گفت:"اگر یک فردِ انسان، واحدِ یک بود آن که زور و زر به دامن داشت،بالا بود و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود اگر یک فردِ انسان، واحدِ یک بود آن که صورت نقره گون چون قرص مه می داشت بالا بود وان سیه چرده که می نالید پایین بود اگر یک فردِ انسان، واحدِ یک بود این تساوی زیر و رو می شد حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود نان و مال مفت خواران از کجا آماده می گردید یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟ یک اگر با یک برابر بود پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟ یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟ یک اگر با یک برابر بود پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟ "معلم ناله آسا گفت: "بچه ها در جزوه های خویش بنویسیدیک با یک برابر نیست!"
  • شعر : خسرو گلسرخی

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

کن رابینسن:

آیا مدارس باعث مرگ خلاقیت می شوند؟

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

اندیشه ها

” گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آن ها که می هراسند بسیار تند، بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی، و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است. اما، برآن ها که عشق می ورزند، زمان راآغاز و پایانی نیست.“ (ویلیام شکسپیر)
” بسیاری مردم شادی های کوچک را به امید خوشبختی بزرگ از دست می دهند.“ (پرل س. باک)
”هرگز در مسیر پیموده شده گام برندارید، زیرا این راه تنها به همان جایی می رسد که دیگران رسیده اند.“ (گراهام بل)
” کسانی هستند که با ما صحبت می کنند و ما به آنها گوش نمی دهیم؛ کسانی هستند که ما را آزار می دهند و جراحت ماندگاری باقی نمی گذارند، اما کسانی هم هستند که تنها سرراه زندگی ما قرار می گیرند و مهر و نشان شان را برای همیشه بر ما می گذارند.“ (سیسیلیا میرلز)
فلسفه حقیقی آن است که دیدن دنیا را دوباره بیاموزیم.“ (مرلاو – پونتی)
” اگر می توانستم به جوانی بازگردم، بازهم تمام همان اشتباهات را می کردم، اما قدری زودتر“ (تالولا بنکهد)
” هیچ چیزی نمی توان به کسی یاد داد، اما می توان به او کمک کرد تا پاسخ ها را در درون خود بیابد.“ (گالیلئو گالیله)
” درک زندگی تنها با نگاه به گذشته میسر است، اما زندگی کردن، تنها با نگاه به آینده.“ (سورن کیرکگارد) ” وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی ها را تکرار کرد. “ (برتراند راسل)

تقسيم‌بندی انسان‌ها از ديدگاه دكتر شريعتی

  • آنهايي كه وقتي هستند ، هستند و وقتي كه نيستند هم نيستند. حضور عمده اين آدم‌ها مبتني بر فيزيك شان است. تنها با لمس ابعادجسماني آنهاست كه قابل فهم مي‌شوند بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.
  • آناني كه وقتي هستند ، نيستند و وقتي كه نيستند هم نيستند (مردگاني متحرك در جهان، خود فروختگاني كه هويت شان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي‌شخصيت‌اند و بي‌اعتبار، هرگز به چشم نمي‌آيند ، مرده و زنده‌شان يكي است)
  • آنهايي كه وقتي هستند ، هستند و وقتي كه نيستند هم هستند (آدم‌هاي معتبر و باشخصيت، كساني كه در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم تاثير خود را مي‌گذارند كساني كه همواره در خاطر ما مي‌مانند ، دوستشان داريم و برايشان ارزش قائليم)
  • آنهايي كه وقتي هستند، نيستند و وقتي كه نيستند، هستند (شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و باشكوهند كه ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم اما وقتي كه از پيش ما مي‌روند نرم‌نرم و آهسته آهسته درك مي‌كنيم . باز مي‌شناسيم، مي‌فهميم كه آنان چه بودند. چه مي‌گفتند و چه مي‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان اما وقتي در برابرشان قرار مي‌گيريم، گويي قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سكوت مي‌كنيم و غرق در حضور آنان مست مي‌شويم ودرست در زماني كه مي‌روند يادمان مي‌آيد كه چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اينها در زندگي هر كدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد).

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

در جستجوی مدارسی كه یاد می گیرند!

"مدارسی كه یاد می گیرند" به مثابه اجتماع یادگیرنده اند، جایی كه یادگیری سازمانی ترویج می شود، بر آزمون تجربه ها تاكید می شود، خود-اندیشی درپندار و رفتار تبلیغ می شود، امكان خلاقیت، نوآوری و تفكر انتقادی گسترش می یابد، ایده های راهنمای موثری مطرح می شود، انسان ها برای تغییر برانگیخته می شوند و با برنامه ریزی و اندیشه راهبردی تحولات اجتماعی را سازماندهی می كنند و بردودلی ها و ترس از دانستن چیره می شوند.

در چنین مدارسی همه افراد از یكدیگر می آموزند، معلمان از پرسش های دانش آموزان استقبال می كنند، والدین به سوالات فرزندان خود به چشم گوهری انسانی می نگرند، دانش آموزان بیشتربه دنبال فهم مسأله اند تا پاسخ صحیح، سیاستگذاران و تصمیم سازان آموزشی جسارت پرسیدن، شجاعت دانستن و پذیرش مسؤلیت های اجتماعی ناشی از آن را برمی انگیزند، برنامه ریزان آموزشی و درسی تنوع روش ها و منابع برای رسیدن به حقایق علمی را به رسمیت می شناسند و بیش از دانش بر مهارتهای زندگی تاكید می كنند، مدیران آموزشی بیش از نتیجه به بهبود فرایندهای عمل می اندیشند، مربیان امكان خطای آدمیان را می پذیرند و تلاش برای جبران آن را محترم شمرده، ترویج می كنند وبه یاری انسان ها می شتابند تا بر دل نگرانی های ناشی از "آگاه شدن" و ترس از "دانستن" غلبه كنند.

                                                                                               دكترمحمد رضا سركار آرانی